مُستندی بر رویداد کربلا
نگارش: احمد جاوید صالحی
پیشگفتار
رویداد كربلا و روز عاشورا موضوعی است كه همواره دیدگاهها و نظریات انسانهای از هر طیفی را به دنبال داشته است. در حقیقت، هر انسانی رخداد كربلا و آن چه را كه در روز عاشورا بر امام حسین و اهل بیت و اصحاب او -رضوان الله علیهم اجمعین- اتفاق افتاد بخواند یا بشنود، عمیقاً محزون و متأثر خواهد شد. از اینرو هر صاحبدلی با او همدردی و همدلی میكند.
عاشورا ، دهمین روز از ماه محرم است. شهرت این روز نزد مسلمانان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که در این روز حضرت حسین بن علی-رضیالله عنهما- و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر ابنزیاد شهید شدند. علاوه بر این اهل سنت، روز عاشورا را سالگرد روزی میدانند که حضرت موسی-علیهالسلام- رودِ نیل را شکافت و خودش و پیروانش از آن عبور کردند و این روز را گرامی و روزه گرفتن در این روز را سنت میدانند. اما این پژوهش به بُعد تاریخی قضیه پرداخته است و انشاءالله به کنکاش فقهی رویدادهای عاشورا نیز در جزوۀ جداگانه خواهم پرداخت.
من تردیدی ندارم که اگر امام حسین را معلمِ انسانیت، پیشوای هدایتگر و مردِ آزاده بنامیم و از کارنامههایش برچینیم و برگیریم و برای زیستنِ باعزت و سعادتمندانۀ دنیا او را الگوی برای رسیدن به اهداف و آرمانهای بلند انسانی در پیش گیریم، پیروز خواهیم شد.
امام حسین -رضیالله عنه- از هر نگاه اسوه و الگویی برای مؤمنان و بزرگمردان است؛ زیرا او از خاندانی بر خاستهاست که محبت و دوستی با ایشان، مایۀ مباهات هر انسانی است که موجب رسیدن به الله متعال میگردد.
چه شرافتی برتر از این که پدربزرگ امام حسین، حضرت محمد -صلیالله علیه و سلم- و مادر بزرگش خدیجه بنت خویلد، پدرش علی بن ابی طالب، مادرش فاطمه دختر رسول الله و برادرش حسن –رضوان الله علیهم اجمعین- باشد. و برترین مزیتی که در این دودمان وجود دارد، انتساب به برگزیدهترین انسانها، حضرت محمد -صلی الله علیه و سلم- است.
مسلمانان از زمان پیامبر اسلام تا امروز به این محبت و دوستی افتخار میکنند، یاران و دانشآموختههای مکتب نبوت به وصایای که پیامبر برای محبت و دوستی با اهل بیت نموده است عمل کردند و جز عدۀ معدود که با مخالفت با این خانواده و هَتک حرمت آنان و شهادت شهسوار کربلا ننگ ابدی را به جان خریدند، دیگر هیچ مسلمانی را نمیتوان یافت که مدعی محبت و ولایت آنان نباشد.
رسول الله -صلیالله علیه و سلم- آنان را بسیار دوست داشت و دوستی آنان را دوستی با خویش و دشمنی با آنان را دشمنی با خویش میشمردند. در روایتی از ابوهریره -رضیالله عنه- چنین آمده است که میگوید: پیامبر اسلام که حسن و حسین را بر شانههای خویش حمل میکردند، نزد ما تشریف آوردند، گاه این را میبوسیدند و گاه آن را، مردی گفت: یا رسول الله! آنان را دوست دارید؟ فرمودند: «هرکس آنان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکس با آنان دشمنی کند، با من دشمنی کرده است».
بنابر این فرمودۀ قاطعانۀ پیامبر اسلام، میتوان گفت: محبت پیامبر و بغض امام حسین با هم قابل جمع نمیباشند.
حکومت یزید و ظهور اختلافات
شخصیتهای مطرح و محبوب از میان فرزندان اصحاب پیامبر همچون: حسین بن علی، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبکر -رضوانالله علیهم اجمعین- به عنوان نامزدهای اصلح برای تصدی خلافت پس از معاویه -رضیالله عنه- وجود داشتند.
عواملی که معاویه -رضیالله عنه- را به گرفتن بیعت برای یزید سوق داد، میشود بیشتر عوامل سیاسی مانند حفظ یکپارچگی امت و عوامل اجتماعی همچون تعصبات قبیلهای بر شمرد که از مجال این پژوهش بیرون است.
فراموش نکنیم اوضاعی که در آن با ابوبکر و عمر و عثمان -رضوانالله علیهم اجمعین- بیعت صورت گرفت، با زمانی که معاویه -رضیالله عنه- برای پسرش یزید بیعت گرفت بسیار متفاوت است. بهگونۀ مثال: عراقیها حسین بن علی -رضیالله عنه-را حمایت و تأیید میکردند و به مشکل میتوانستند به فرد دیگری به جای ایشان رضایت نشان دهند.
از این گذشته افرادی که نامزد بودند به طور کامل مورد تائید اطرافیان و معاصرین خویش نبودند، بنیامیه نمیخواستند که خلافت به فردی غیر از قبیلۀ آنان برسد؛ زیرا آنان بزرگترین قبیلۀ قریش بودند.
قضیه از آنجا آغاز شد که معاویه -رضیالله عنه- برای یزید بیعت گرفت. پس از آنکه یزید بر مسند خلافت نشست، هیچ نگرانیای بهجز بیعت حسین بن علی، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر -رضوانالله علیهم اجمعین- نداشت؛ زیرا بخوبی میدانست که اینان در رأس کسانی قرار دارند که در زمان معاویه از بیعت با او سرباز زدند. آنچه از موقف یزید در تاریخ طبری نقل شده است: «من از میان قریش فقط از سه نفر بیم دارم: حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر»
حسین با یزید بن معاویه مخالف بود، عبدالله بن زبیر و پیش از آن عبدالرحمن بن ابی بکر نیز همین نظر را داشتند.
امام حسین و عبدالله ابن زبیر برای مخالفت خویش آشکارا علتی بیان نکردند، اما انتقاد عبدالرحمن بن ابیبکر به بیعت یزید روشن بود، ابن ابی حاتم روایت کرده است که گفت: «من در مسجد بودم که مروان در خطبهاش گفت: خداوند متعال در مورد یزید رأی پسندیده و خوبی را به دل امیرالمؤمنین انداخته است، و اگر معاویه خلیفۀ برگزیند ابوبکر و عمر نیز قبل از وی این کار را کردهاند، عبدالرحمن بن ابی بکر گفت: آیا حکومت هرقلی (پادشاهی) است، والله ابوبکر کسی از فرزندان و اهل بیت خود را خلیفه نکرد، اما معاویه برای ارزش دادن به پسرش این کار را کرده است.»
و نیز سر انجام مخالفت شدید حسین و ابن زبیر بعدها به صورت عملی و فزیکی بروز کرد.
در حکومت یزید، والیان شهرها عبارت بودند از: ولید بن عتبه بن ابیسفیان والی مدینه، نعمان بن بشیر والی کوفه، عبیدالله بن زیاد والی بصره، و عمرو بن سعید بن عاص والی مکه . یزید برای حاکم مدینه، ولید بن عتبه، نامۀ به این مضمون ارسال کرد: «به نام خدای رحمان و رحیم، از یزید، امیرمومنان، به ولید بن عتبه، اما بعد، معاویه یکی از بندگان خدا بود که او را حرمت داد و خلیفه کرد و به وقت مقرر بمرد… اما بعد؛ حسین و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را سخت و بی امان به بیعت وادار کن تا بیعت کنند. والسلام.»
ولید بن عتبه پس از دریافت نامه، مروان بن حکم را که حاکم قبلی مدینه بود، برای مشورت فرا خواند و از او نظر خواست، مروان مشورت داد تا کسانی نزد حضرت حسین و عبدالله بن زبیر بروند و از آنان برای یزید بیعت بگیرند. هیچ کسی تردید ندارد که حسین بن علی تمام معیارهای خلافت را داشت، بنابراین عجیب نیست که وی با بیعت یزید مخالفت نماید و با تمام شدت و توان آن را رد کند.
پس از آن، روایات با هم تعارض دارند، روایت بلاذری میگوید: وقتی که ولید بن عتبه، ابن زبیر و حسین را طلبید، وی را پاسخ ندادند و شبانگاه به طرف مکه رفتند و با ولید بن عتبه رو به رو نشدند.
خروج امام حسین و ابن زبیر از مدینه برای ولید بن عتبه ناگهانی و ناگوار بود و فورا سی سواره از بنی امیه را به تعقیب آنان فرستاد، اما از پیدا کردنشان ناکام ماندند.
تسامح و خویشتنداری ولید بن عتبه تا حدودی شخصیت او را نزد اهل مدینه تضعیف کرده بود، و هنگامی که خواست وضعیت پیشآمده را جبران کند، یکی از شخصیتهای مخالف دولت و از حامیان ابن زبیر یعنی «ابن مطیع» را دستگیر نموده و به زندان انداخت که در پی آن جوانانی از بنی عدی، خویشاوندان ابن مطیع به زندان یورش برده و ابن مطیع را بیرون آوردند، و ابن مطیع نیز به ابن زبیر پیوست.
رفتار نرم ولید بن عتبه با حسین و ابن زبیر، مروان بن حکم را بر آن داشت تا به یزید بن معاویه نامه بنویسد و اوضاع خطرناک حجاز را به صورت کلی گزارش بدهد. یزید که در این حادثه به ضعف ولید بن عتبه پی برده بود، او را از امارت مدینه عزل کرد و در عوض او عمرو بن سعید بن عاص را گماشت. این اتفاق در رمضان سال شصت هجری رخ داد.
ابن سعد سیرهنویس مشهور مسلمان مینویسد: در ملاقات خصوصی حسین با معاویه، وی بر حق خویش در خلافت تأکید نمود، معاویه در پاسخ پسرش یزید که علت سکوت وی را در برابر حسین جویا شده بود گفت: «شاید آن را از کسی غیر از من طلب کند و او وی را به قتل برساند ». بدین خاطر ذهبی مؤرخ معروف میگوید: هنگامی که معاویه برای یزید بیعت گرفت، حسین ناراحت گردید.
فرستادۀ ولید به نزد حسین بن علی و عبدالله بن زبیر رفت و هر دو را در مسجد یافت و پیام حاکم مدینه را به آنان ابلاغ کرد؛ حضرت حسین با فهم و فراست خاصی که داشت، حقیقت را دریافت و فرمود: چنین به نظر می رسد که معاویه درگذشته و حاکم مدینه میخواهد قبل از انتشار این خبر، از ما برای یزید بیعت بگیرد! و عبدالله بن زبیر نیز فرمودۀ ایشان را تائید کرد.
امام حسین برای تحقیق بیشتر تصمیم گرفت تا نزد حاکم مدینه حاضر شود، لذا به کسانی از یاران خویش فرمان داد تا سلاح برگیرند و همراه او به خانۀ ولید بن عتبه بیایند و به آنان توصیه نمود: اگر دیدید که من شما را فرا میخوانم و یا اینکه شنیدید صدایم بلند شده است، همگی شتابان به کمک میآیید و در غیر این صورت، کاری نکنید تا به نزد شما برگردم.
ابن اثیر در کتاب تاریخ کامل خود مینویسد: چون بیعت با یزید را به آن حضرت پیشنهاد کردند، گفت: من به پنهانی بیعت نمیکنم؛ هرگاه امیر در مسجد حاضر شد و مردم را به بیعت با یزید فرا خواند، من نیز همراۀ ایشان بیعت خواهم کرد.
حاکم مدینه علیرغم مخالفت مروان، پیشنهاد امام حسین را پذیرفت، اما پس از آنکه حسین به خانه برگشت، تصمیم گرفت تا شب هنگام به مکه هجرت کند، حضرت عبدالله بن زبیر نیز به همراه برادرش جعفر، در همان شب از مدینه به سوی مکه عازم شد.
امام حسین در مکۀ مکرمه مورد احترام و توجۀ فوق العادۀ بزرگان آن شهر قرار گرفت، گروههای مختلفی از مردم، اطراف ایشان جمع میشدند و به سخنان شیوای او گوش فرا میدادند، ابن زبیر نیز در جوار خانۀ کعبه به عبادت و نیایش میپرداخت و گاه بعد از ادای نماز به همراه تعداد زیادی از مردم به نزد امام حسین میرفت.
دعوت مردم کوفه
مردم کوفه در مدت پنج سال حکومت حضرت علی -رضیالله عنه- با گوشههایی از فضائل و مناقب آن بزرگوار آشنایی داشتند و به زهد و تقوا و عدالت حضرت علی و خاندان ایشان معتقد بودند، لذا زمانی که کوفیان شنیدند معاویه -رضی الله عنه- وفات کرده و کار خلافت به یزید واگذار شده و امام حسین از بیعت با یزید امتناع ورزیده و به مکه آمده است، نامههای فراوانی به امام حسین نوشتند و او را برای عزیمت به کوفه دعوت نمودند که در برخی از روایات آمده است که هجدههزار نامه برای امام حسین ارسال شده بود.
ارسال مسلم بن عقیل به کوفه
امام حسین به فکر فرو رفت که این همه دعوتهای پیاپی را چه پاسخ دهد، در نهایت به این نتیجه رسید که پسر کاکایش، مسلم بن عقیل را جهت ارزیابی و صحت و سقم اخبار آن دیار، به کوفه بفرستد.
هنگامی که اهل کوفه از حضور مسلم بن عقیل به کوفه اطلاع یافتند، نزد او رفتند و دوازده هزار نفر با وی بیعت کردند و در برخی روایات تعداد بیعتکنندگان بیش از سیهزار نفر ذکر شده است .
بیعت بسیار سریع انجام گرفت و چون مسلم بن عقیل از تمایل اهل کوفه به امام حسین و تشریف آوری ایشان مطمئن شد و به امام حسین نوشت: «اما بعد، راهنما به اهل خود دروغ نمیگوید، تمام اهل کوفه با شما هستند، به محض خواندن نامه حرکت کنید.»
با رسیدن نامۀ مسلم بن عقیل، امام حسین مطمئن شد که اهل کوفه راست گفتهاند و همان گونه که گفته بودند، امام و رهبری ندارند. از طرفی، برخی اهالی کوفه طی نامهی، یزید را از وقایع کوفه و آمادگی مردم در بیعت با حضرت امام حسین مطلع ساختند، یزید فوراً امارت کوفه را به عبیدالله بن زیاد واگذار کرد و به وی دستور داد تا به محض ورود به کوفه، مسلم بن عقیل را تبعید یا به قتل برساند.
ابن زیاد به کوفه آمد و مردم را به تهدید و تطمیع از اطراف مسلم بن عقیل پراکنده ساخت، به طوری که در پایان شب همان روز، مسلم تنها ماند، سرانجام سربازان ابن زیاد، مسلم بن عقیل را محاصره کردند و او را نزد عبیدالله بن زیاد بردند، ابن زیاد پس از گفتگو با وی، دستور داد تا گردنش را بزنند. جلادان ابن زیاد، مسلم بن عقیل را در حالی که تکبیر می گفت به بالای قصر الاماره برده و سرش را از تنش جدا کردند. شهادت مسلم بن عقیل در روز عرفه (9 ذی الحجه، سال شصت هجری) بود؛ با این حال امام حسین یک روز پیش از آن، از مکه به سوی کوفه حرکت کرده بود و از شهادت مسلم بن عقیل اطلاعی نداشت.
شیخ جواد محدثی گوید: «اهل کوفه در تاریخ به خیانت و عهد شکنی شهرت یافته… به هرحال تاریخ اسلام نگاه خوبی از عهد و پیمان کوفیان و پایبندیشان به پیمانها به خود ندیده و تجربه نکرده است»( ).
و نیز مینویسد: «برخی از ویژگیهای فطری و اخلاقی اهل کوفه که میتوان بدان اشاره کرد، عبارتند از: «رفتارشان متناقض است، کارشان حیلهگری و نیرنگ بازی و رنگ عوض کردن و سرکشی در برابر والیان و حاکمان است و از هر فرصتی که بدست آرند سوء استفاده میکنند، بداخلاقی، حرص، طمع، تایید شایعه پراکنیها و تمایلات و تعصب قومی، و بر علاوه اینکه آنها از قبایل مختلف تشکیل و ترکیب شدهاند، همهی این اسباب و علتها، منجر به این شد که سیدنا علی از آنان، آن همه تلخیها و رنجها را تجربه کرد و امام حسن با خیانت و پیمانشکنی آنان روبرو شد و مسلم بن عقیل مظلومانه در میانشان کشته شد و حسین با لبِ تشنه در نزدیکی کوفه (کربلا) بدست سپاهیانِ کوفه به شهادت رسید» .
شیخ باقر شریف قریشی که یکی از علمای شیعه است، میگوید: «کوفه مهد تشیع و یکی از سرزمینهای علویهاست و در بسیاری اوقات اخلاصش را برای اهل بیت به نمایش گذاشته است» .
و نیز میگوید: «بذر تشیع در کوفه بعد از زمان خلافت عمر -رضیالله عنه- پاشیده شد» .
امام حسین بهسوى كوفه
وقتی كه نامهها و درخواستهای مكرر مردم عراق و نیز نامۀ مسلم بن عقیل به امام حسین رسید، ایشان در روز هشتم ذی الحجه، یك روز پیش از شهادت مسلم ابن عقیل از مكه بیرون آمدند و قصد كوفه كردند. امام حسین با اهل بیت خود و شصت نفر دیگر رهسپار عراق شدند. پس از آن که بزرگان بنیامیه نتوانستند امام حسین را قانع کنند تا به کوفه نرود، به ابن زیاد نامه نوشتند و وی را از عواقب بسیار وخیم حتی کوچکترین اشتباه و خطا در برخورد با امام حسین بر حذر داشتند.
مروان به ابن زیاد چنین نوشت: «اما بعد! حسین بن علی به سوی تو در حرکت است، او حسین است پسر فاطمه، دختر رسول الله! به خدا سوگند! هیچ کس از حسین نزد ما محبوبتر نیست که از خدا بخواهیم که او را سلامت نگاه دارد، مبادا اقدامی کنی که هیچ چیز جبرانش نکند و مردم هرگز فراموشش نکنند و یاد و خاطرهاش همیشه زنده باشد، والسلام علیک».
عمرو بن عاص نیز نامۀ به او نوشت و او را از تعرض به حسین نهی کرد و امر کرد که در برخورد با حسین هوشیار باشد و به وی گفت: «اما بعد، حسین به سوی تو حرکت کرده است، در برخورد با حسین، یا خود را آزاد میگردانی و یا با اقدامی ناشایسته همانند بردگان، به بردگی کشیده میشوی» .بسیاری از دوستان حسین هنگامی كه شنیدند ایشان قصد عزیمت به كوفه دارد، از ایشان خواستند تا از رفتن خودداری نماید و از بیوفاییها و عملكرد نادرست اهل كوفه یاد كردند، اما حضرت حسین از تصمیم خود منصرف نشد و به راهش ادامه داد.
هنگامی که حسین به سوی کوفه رهسپار گردید، فردی وی را از این اقدام منع نمود، ایشان به خورجین خویش اشاره نمود و گفت: «اینها نامههای چهرههای سرشناس شهر هستند» این سخن کثرت نامهها را میرساند. پس از آن که نامهها در مکه به حسین رسید و همۀ نامهها بر حضور وی در کوفه و بیعت با وی تاکید داشت.
كاروان حسین در نزدیكی كوه بلند با گروهی از لشكر عبیدالله بن زیاد روبرو شد كه فرماندهی آ ن را حربن یزید در رأس هزار سواره بر عهده داشت، آنان فرمان یافته بودند كه حسین را رها نكنند و او را به نزد عبیدالله بن زیاد در كوفه بیاورند. روز دوم ماه محرم سال61 هجری قمری حسین در کربلا فرود آمد و در آنجا خیمههای خویش را برافراشتند، حسین پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: كربلا! فرمود: «كرب» و«بلا»؛ سختی و مصیبت است.
فردای آن روز عمر بن سعد با چهار هزار نفر از كوفه رسید و در مقابل یاران و اهل بیت حسین صفآرایی كرد. مذاكراتی در میان سران دو لشكر انجام گرفت، اما نتیجۀ در بر نداشت.
عقبه بن سمعان میگوید: من از مكه تا هنگام شهادت امام حسین همراه ایشان بودم، بهخدا قسم! ایشان هرگز تقاضا نفرمود كه نزد یزید برود و با او بیعت كند و نه آنكه به یكی از مرز های اسلامی رود؛ امام حسین فقط دو پیشنهاد داد:
نخست: اینكه از همان راهی كه آمده دوباره برگردد.
سپس: یا اینكه به راه دیگری برود و مسائل را مورد بازبینی قرار دهد.
و در روایتِ دیگری اینگونه آمده است: حسین بن علی ابتدا با عمر بن سعد به مذاکره پرداخت و بیان نمود که من با دعوت اهل کوفه آمدهام و دو خورجین از نامههای اهل کوفه را به عنوان دلیل و مدرک که حاوی نام بیعت کنندگان و دعوت کنندگان ایشان در آن بود، نشان داد، عمر بن سعد این مطالب را به طی نامۀ به ابن زیاد این گونه منتقل نمود: «بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد، پس از آن که این جا رسیدم به حسین پیام دادم و از او پرسیدم که چرا آمده و چه میخواهد، او گفت: اهل این شهر به من نامه نوشتهاند و فرستادگانشان نزدم آمدند [که نزد ما بیا] و اکنون از این جا خواهم رفت» هنگامی که نامه برای ابن زیاد خوانده شد، گفت: اکنون که به چنگال ما افتاده و امید رهایی دارد، اما حالا دیگر راهی برای نجات نیست.
سپس ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد، نامهات رسید و آن چه نوشته بودی فهمیدم، به حسین بگو که خودش و تمام همراهانش با یزید بیعت کنند، اگر چنین کردند، آنگاه فکری خواهیم کرد، والسلام». هنگامی که عمر بن سعد این پاسخ خشن و نا امید کنندۀ ابن زیاد را خواند دانست که ابن زیاد در پی صلح و آشتی نیست.
حسین با خود اندیشید، زمانی که در مدینه با عزت و احترام بود از بیعت با یزید امتناع نمود و این مسیر را پیمود و حتی پسر کاکایش مسلم بن عقیل نیز در این راه کشته شد و نظر هیچ کس از آنان که او را نصیحت کرده بودند، نپذیرفت، اکنون چگونه با تهدید به سلاح بیعت کند!.
حسین این پیشنهاد را رد نمود، سپس با توجه به موقعیت سخت و دشواری که پیش آمده بود از عمر بن سعد تقاضای ملاقات کرد و به او پیشنهاد داد که یکی از سه گزینۀ زیر را بپذیرد :
او را بگذارد که به مکه بازگردد، او را بگذارد که به شام برود و با یزید بن معاویه بیعت کند، یا این که او را به یکی از مرزها بفرستد که همانند یک فرد مسلمان جهاد کند .
حسین موافقت خویش را برای رفتن نزد یزید اعلام نمود .
این پیشنهاد، عمر بن سعد را خوشحال کرد و امیدوار شد که ابن زیاد با آن موافقت کند و این وضعیت خطرناک تمام گردد و به ابن زیاد نوشت که مشکل حل شده و صلح نزدیک است. اما شمر بن ذی الجوشن که هنگام رسیدن نامه در مجلس بود، به نظر ابن زیاد مبنی بر اینکه حسین را نزد یزید بفرستد، اعتراض کرد و گفت: رأی صحیح این است که از حسین بخواهی که به حکم تو گردن نهد تا این که تو خود دربارۀ او تصمیم بگیری .
ابن زیاد این نظر را پسندید و با شمر هم رأی شد و خود شمر را فرستاد که به عمر بن سعد ابلاغ کند که حسین را به حکم ابن زیاد قانع کند و غیر از آن چیزی دیگر از او نپذیرد و به شمر اختیار داد که در صورت عدم پذیرش امر ابن زیاد، عمر بن سعد را بکشد و خود فرمانده لشکر گردد .
عمر بن سعد از سه چیز باید یکی را انتخاب میکرد یا امر ابن زیاد را رد کند که در این صورت کشته خواهد شد، و یا این که حسین حکم ابن زیاد را بپذیرد و به آن راضی گردد و این چیزی بود که عمر بن سعد آرزو میکرد و یا این که حسین نپذیرد و باید با او بجنگد.
هنگامی كه امام حسین مشاهده نمود كه این قوم با او به فریب و خدعه برخاستهاند، تصمیم به دعوت آنان گرفت، عمامۀ پیامبر را بر سر نهاده و بر شتر پیامبر سوار شد و بر فراز جایگاه بلندی قرار گرفت تا مردم صدای او را بشنوند، آنگاه با صدای بلند و رسا پس از حمد و ستایش خداوند، فرمودند: «نسبم را به یاد آورید كه من كیستم.
كشتن و شكستن حرمت من چگونه روا خواهد بود، مگر نه كه من فرزند دختر پیامبرتانم؟ آیا نشنیدهاید كه رسول خدا در بارۀ من و برادرم فرمود: اینان سرور جوانان بهشتی اند ؟ وای به حالتان! آیا كسی از شما را كشتهام و خون او را میخواهید، یا اینكه مالی ازشما را از بین بردهام كه به كیفر آن میخواهید از من انتقام بگیرید؟»
سپس نام آن دسته از مردمان اهل كوفه را به زبان آورد كه او را بری بیعت دعوت كرده بودند، و در سپاۀ ابن زیاد به جنگ او آمده بودند، از این سخنان، زمین زیر پای آنان لرزید و گروهی از لشكر دشمن به صف حسین -رضیالله عنه- پیوستند، از جمله حرّ بن یزید یكی از فرماندهان بزرگ سپاه ابن زیاد به امام حسین و یارانش ملحق گردید.
نبرد خونینِ کربلا
روز جمعه دهم محرم، عمر بن سعد با لشكر همراهش وارد جنگ شد، حسین نیز به اصحابش دستور داد تا در نقاط معیینی مستقر شوند، یاران حضرت حسین 72 نفر بودند كه 32 نفر سواره و 40 نفر پیاده بودند؛ پرچم در دست عباس بن علی بود.
همین كه قوای دشمن پیش آمد، امام حسین دستانش را به طرف آسمان بلند كرد و شروع به دعا خواندن كرد، پریشانی و اضطراب، اندیشۀ سپاهیان دشمن را فرا گرفته بود، تا آنكه عمر بن سعد خود را به نزدیكی اردوگاۀ حسین رساند و تیری را به سوی خیمههای آن حضرت پرتاب كرد و بانگ زد: «در نزد امیر، برای من گواهی دهید، نخستین کسی بودهام كه به سوی حسین تیر انداختم.» آنگاه تیرهای پیاپی به سوی اردوگاه امام حسین رها میشدند و آن حضرت به تیرها و یارانش مینگریست و میفرمود: «یاران بزگوار من! از جای برخیزید و بدانید كه این تیرها، پیامآوران شوم این مردمانند برای ما.» بدین ترتیب جنگ آغاز شد و یاران امام حسین چنان شجاعت و رشادتی از خود نشان دادند كه نظیر آن را جز در حماسه و افسانهها نمیتوان سراغ داشت؛ لشكر باطل با آنكه بیش از چهار هزار نفر بود از پایمردی در سپاه حق ناتوان ماند تا آنجا كه هر لحظه سواركاری از آنان كشته و نقش زمین می شد.
سرانجام عروة بن قیس جلودار سواركاران لشكر ابن سعد گفت: آیا نمیبینی كه چگونه امروز لشكر من در برابر این مردمان اندك شمار، نقش زمین میشوند، پیاده و تیزاندازان را به سوی آنان بفرست.» آنگاه بود که پنجصد تیر انداز به فرماندهی حصین بن نمیر بر سر یاران امام حسین تیر باراندند تا آنجا كه چنان بر تن و جان لشكر حسین نیزه و تیر نشست كه از كار افتادند و سواره و پیاده همگی زخمی شدند و بسیاری نیز به شهادت رسیدند؛ حربن یزید نیز همراه با امام حسین با كمال شجاعت و دلیری جنگید و بسیاری از دشمنان را از پای درآورد و سرانجام خود نیز به شهادت رسید؛ خاندان امام حسین و برادران گرامیاش نیز در راه دفاع از امام حسین یكی پس از دیگری به جنگ پرداختند و به شهادت رسیدند.
دشمن به امام حسین نزدیك شده بود كه یكی از یاران باوفای حضرت، خود را سپر قرار داد تا اینكه به شدت مجروح شد و بر زمین افتاد، تا آنكه شهید شد. علی اكبر، پسر خود امام حسین نیز با زمزمۀ این کلمات به سپاه دشمن حمله كرد: من علی، فرزند حسین بن علی هستم؛ قسم به پروردگار كعبه كه ما به پیامبر نزدیكتر هستیم.
مره بن منقذ جلو رفته و او را با نیزه به شهادت رساند، امام حسین با دیدن این صحنه فرمود: «خداوند این قوم را هلاك گرداند كه تو را شهید كردند، چقدر این قوم جاهل و نادانند».
در شدت گرمی و تشنگی، امام حسین به نبردش ادامه داد، اما وقتی دید كه فرزندش عبدالله از شدت درد و تشنگی به خود میپیچد، با گلویی گرفته از حزن و اندوه، او را به قصد سیراب كردن بر دستان خویش بالا آورد و به آن مردمان ستمكار گفت: «اتقوالله فی هذا الطفل إن لم تتقوا الله فینا»؛ اگر در حق ما از خداوند پروا نمیکنید، دربارۀ این كودك از خداوند بترسید.
آنگاه یكی از ظالمان سپاه دشمن زره انداخت و تیری را به سوی آن كودك معصوم پرتاب كرد و بانگ زد: «بیا و با این سیرابش كن»؛ تیر بر سینۀ كودك اصابت كرد، امام حسین مشتی از خون كودكش را به آسمان پراكند و فرمود: «رب إن تك قد حبست عنا النصر من السما فاجعل ذلك لما هوخیر، و انتقم لنا من القوم»؛ پروردگارا! اگر از آسمان پیروزی را بر ما دریغ داشته آن را بههر آنچه برتر از آن است قرار ده و برای ما از این قوم ستمكار انتقام بگیر.
شرار تشنگی در كام حسین زبانه زد؛ اما از كمانِ حصین بن نمیر تیری رها شد و بر دهان امام حسین اصابت کرد؛ آن بزرگوار تیر را از جای بركند و جلو خون را با دستان خویش گرفت؛ امام حسین در جنگ با لشكر انبوهی كه بر او یورش میآوردند یكه و تنها ماند، گاه به افرادی كه او را محاصره كرده بودند، حمله میكرد و به تنهایی صفوف آنان را در هم میشكست؛ كسی جرأت حمله بر حضرت را نداشت، زیرا به شهادت رساندن آن بزرگوار بر آنان بسیار دشوار بود و كسیكه مرتكب چنین گناهی میشد، كیفر سختی از جانب خداوند در انتظارش بود؛ تا آنكه شمر بن ذی الجوشن برآشفت و فریاد زد: «وای به حالتان دربارۀ این مرد چشم به چه داشتهاید، مادرتان به عزایتان بنشیند، اورا بكشید.» از بیم نكوهش و كیفر شمر پیش چشمان او برآن حضرت یورش آوردند و زرعه بن شریك تمیمی ضربۀ بر دست چپ آن بزرگوار وارد ساخت.
كسی دیگر، ضربۀ بر شانۀ مباركش فرود آورد و بدین سان امام حسین بر چهرۀ خویش بر زمین افتاد و شهید شد. آنان همچنان حضرتش را مورد آماج نیزه ها و شمشیرهای خود قرار میدادند.
میگویند: پس از شهادتش 33 ضربه نیزه و 34 ضربه شمشیر بر وجود مباركش مشاهده شد.» پیكرهای پاك شهیدان حق، همچنان بر خاك افتاده بود تا آنكه افرادی از قبیلۀ بنی اسد كه در آن نواحی سكونت داشتند بدانجا آمدند و بر پیكرهای مطهر آنان نماز گزاردند و آنان را دفن نمودند.
و روایاتی مینویسد: زرعه بن شریک تمیمی به ایشان ضربهای وارد کرد و آن گاه سنان بن انس نخعی با نیزهاش ایشان را هدف گرفت و سر مبارکش را از تن جدا کرد . گفته شده است که عمرو بن بطار تغلبی و زید بن رقاده الحینی ایشان را کشتهاند . و گفته شده است که شِمر بن ذی الجوشن کار ایشان را تمام کرد و سر وی را خولی بن یزید اصبحی نزد ابن زیاد برد .
اگر بتوانیم این روایات را جمع کنیم میان آن تعارض باقی نمیماند، این افرادی که نامشان در روایات آمده است همه در قتل امام حسین شریک هستند، لیکن ثابت است کسی که مستقیماً قتل را انجام داد سنان بن انس بوده است، اسلم منقری میگوید: نزد حجاج رفتم، سنان بن انس قاتل حسین وارد شد، او پیرمردی گندمگون و خمیده و دراز بینی و چهرهاش خالخال بود، کنار حجاج ایستاد، حجاج به او نگاه کرد و گفت: تو حسین را کشتی؟ گفت: آری، حجاج گفت: چگونه؟ گفت: او را نیزه زدم و گردنش را با شمشیر قطع کردم. حجاج به او گفت: تو و حسین در قیامت در یک سرا جمع نخواهید شد .
و سر انجام اینگونه در جنگ نابرابر كربلا 72 تن از یاران امام حسین به شهادت رسیدند که از آن جمله جعفر، حسین، عباس، محمد، عثمان، و ابوبكر از فرزندان علی بودند، و از فرزندان خود حضرت حسین؛ علی اكبر و عبدالله و از فرزندان برادرش حسن؛ عبدالله، قاسم، ابوبكر و از فرزندان عبدالله بن جعفر دو نفر به نامهای: عون و محمد، و از فرزندان عقیل: جعفر، عبدالرحمن و مسلم بن عقیل كه دركوفه به شهادت رسید، و از نوادگان عقیل؛ عبدالله بن مسلم و محمد بن ابی سعید در جمع كشتگان بودند.
پیام انقلاب حسین
امام حسین -رضی الله عنه- شهیدِ زندۀ تاریخ اسلام است كه فریاد عزت، عدالت خواهی، برابری و آزادگی را سر داد، او به ما آموخت كه در مقابل ظلم و استبداد و خودكامگی مستبكران باید قیام كرد، و فریاد زد: ذلت و خواری از ساحت ما بدور است، و زندگی همانا پیكار و مبارزه است.
گاندی میگوید: «من برای مردم هند، چیز تازۀ نیاوردهام، بلكه فقط نتیجۀ را كه از مطالعات و تحقیقاتم پیرامون تاریخ زندگی قهرمانان كربلا بدست آورده بودم ارمغان ملت هند كردم، اگر بخواهیم هند را نجات بدهیم، باید همان راهی را بپیماییم كه حسین بن علی پیمود.
بلی! قیام امام حسین پیامهای بس بزرگ و ارزندۀ دارد؛ امام حسین به مسلمانان درس عزت، استقامت، شهامت و آزدگی داد. او داعیۀ امر به معروف و نهی از منكر داشت، پیام او حكومت قرآن بر مردم بود تا عدل و قسط و برادری و برابری در همه جا فراگیر شود.
سید قطب می نویسد: «ثمرۀ نهضت امام حسین پیروزی بود یا شکست؟ در دایره و مقیاس کوچک ثمرۀ این حرکت جز شکست چیزی نبود، ولی در عالمِ واقع حرکتی پرفروغ و در مقیاس بزرگ و وسیع، پیروزی بود. هیچ شهیدی در سراسر زمین مانند حسین علیه السلام نیست که احساسات و قلب ها را قبضه کند و نسل ها را به غیرت و فداکاری بکشاند.
چه بسیار از کسانی که اگر هزار سال هم میزیستند امکان نداشت عقیده و دعوتشان را گسترش دهند. ولی حسین علیه السلام عقیده و دعوتش را با شهادتش به کرسی نشاند. هیچ خطابۀ نتوانست قلب ها را به سوی خود سوق دهد و ملیون ها نفر را به سوی اعمال بزرگ بکشاند، مگر خطبۀ آخرِ حسین که با خون خود آن را امضا کرد و برای همیشه موجب حرکت و تحول مردم در خط طولانی تاریخ گردید».
اقبال لاهوری فلسفۀ عاشورا را در حریّتبخشی میداند. از دیدِ اقبال، قیام امام حسین و یارانش برای حفظ آزادگی و گریز از بندگی طاغوت و غیر خدا و اثبات بندگی نسبت به خدا و برخوردار ساختن دیگران از آزادی در سایۀ تعبّد الهی بود. وی این گونه می سراید:
در نوای زندگی سوز از حسین اصل حریّت بیاموز از حسین
رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعله ها افروختیم
و در اخیر، موضِع اهلسنت در خصوص شهادت امام حسين علیه السلام را با نقلِ سخن از امام ابن تیمیه بیان میدارم.
ابن تیمیه عقیدۀ اهلسنت را دربارۀ شهادت امام حسین مختصر نموده و مینویسد: «خداوند امام حسین را با شهادت اکرام نمود و قاتلان و دستیاران و کسانی که به کشتنش راضی بودند را خوار و ذلیل گردانید. و از شهیدان پیش از خود الگوی نیکویی دارد؛ چراکه او و برادرش حسن، سرداران جوانان بهشتند.
آن دو در زمان عزت و قدرت اسلام و مسلمانان بزرگ شدند و زندگی کردند، لذا هجرت و جهاد نکردند و از اذیت و آزار مشرکین مصئون بودند؛ بنابراین خداوند آن دو را با شهادت اکرام نمود، تا کرامت و بزرگواریشان کامل شود و درجه و مقامشان بلند باشد. اما شهادت حضرت امام حسین -رضی الله عنه- مصیبت بزرگی است. و الله متعال به ما دستور داده است که در هنگام مصیبت ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيهِ رَٰجِعُونَ﴾ بگوئيم و میفرمايد: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيهِ رَٰجِعُونَ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيهِم صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِم وَرَحمَةٞ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلمُهتَدُونَ﴾ [البقرة: 155- 157]. «صابران را بشارت بده. آنانی که هرگاه مصیبتی به آنان برسد، گفتهاند: ما از خدائیم و به خدا باز میگردیم. بر آنان درود و رحمتی از جانب خداوند است و آنان هدایت یافته گاناند.
با وجود تفاوت دیدگاهها در میان اهل سنت و اهل تشیع در تفسیر رخداد کربلا و نوع بزرگداشت آن، بر این واقعیت اتفاق گردیده است که امام حسین، شجاعانه و مسؤلانه قد علم نمود و در برابر انحرافات سیاسی آن روزگار، به پا خاست که اینگونه ایستادگی در برابر ظلم، و قیام جهت تحقق عدالت، رسالت واقعبینانۀ هر مسلمان در هر عصر و زمان میباشد. درود و رحمت خدا باد بر سردار جوانان بهشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«عشر» به معنای ده و عاشورا به معنای «دهم» است. در تقویم رسمی ایران، عراق، افغانستان، پاکستان و هندوستان این روز تعطیل میباشد.
ماه مُحَرّم یا محرمالحرام نخستین ماه تقویم اسلامی (هجری قمری) است. محرم نخستین ماه از ماههای دوازدهگانه قمری و یکی از ماههای حرام است که در دوران جاهلیت و نیز در اسلام، جنگ در آن تحریم شده بود.
حسین فرزند علی بن ابیطالب هاشمیِ قریشی و فرزند فاطمه دختر رسول خدا است، وی نواسۀ پیامبر اسلام است که با کنیۀ ابو عبدالله شهرت دارد. تاریخ الإسلام ذهبی (3/93).
کَربَلا از شهرهای زیارتی کشور عراق و از سرزمینهای مقدس و پر اهمیت نزد شیعیان است. شهرت این شهر با نبرد کربلا در دهم محرم ۶۱ هجری قمری پیوند دارد. اهمیت این شهر برای شیعیان به سبب وقوع شهادت امام حسین و یارانش در واقعۀ عاشورا و نیز وجود حرم امام حسین و حرم حضرت عباس در آن است. شیعیان در مناسبتهای گوناگون از سرتاسر جهان برای زیارت به این شهر میآیند. اوج این حضور در ایام عزاداری محرم و صفر و بویژه در مراسم اربعین است. کربلا دارای یک حوزه علمیه است که از دیرباز محل تحصیل و تدریس عالمان شیعی بوده است.
عبیدالله بن زیاد امیر کوفه بود که توسط یزید بن معاویه گماشته شده بود.
مُسند امام احمد، حدیث شماره 9671
یزید بن معاویه بن ابی سفیان (۲۵-۶۴ق)، دومین خلیفۀ سلسلۀ امویها (حکومت: ۶۶۱ ــ۷۵۰ م) که پس از پدرش معاویه بن ابی سفیان (متوفی ۶۰ق) نزدیک چهار سال حکومت کرد و در شام (دمشق) درگذشت. یزید جزو کسانی است که نه او را دوست میداریم و نه او را دشنام میدهیم.
تاریخ طبری کتابی است به زبان عربی که توسط محمد بن جریر طبری تاریخنگار و محقق مسلمان در اواخر سدۀ سوم به رشتۀ تحریر درآمدهاست و یکی از معتبرترین منابع تاریخ اسلامی است. صاحب کتاب «تاریخ الامم و الملوک» محمد بن جریر بن یزید بن کثیر، ابوجعفر طبری آملی (متوفای 310 هجری قمری) است، وی از نویسندگان، مفسران و فقیهان بزرگ اهل سنت است. در کنار وی؛ یکی از شخصیت های مشهور شیعی نیز معروف به طبری است و در نام و نام پدر و کنیه، با او مشترک است. این شخصیت، ابو جعفر؛ محمد بن جریر بن رستم طبری است که او از عالمان قرن چهارم هجری بوده است.
محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری: 5/323 ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، 1369 هـ.ش
عبدالرحمان بن محمد بن ادریس بن منذِرِ تمیمی حنظلی رازی مشهور به اِبْنِ اَبیحاتِم (۲۴۰-۳۲۷ق/۸۵۴ – ۹۳۸م)، از محدّثین، فقها و مفسّرین شافعی در قرن سوم و چهارم هجری بوده است.
تفسیر ابن ابی حاتم: 12/224.
طبری: 2905/7،
بلاذری: انساب الاشراف 4/300 از ابوعوانه و ابو مخنف.
طبری: 5/443.
ابوعبدالله محمد بن سعد بن مَنِیع مشهور به ابن سعد مؤرخ و سیرهنویس مشهور اهل بصره بود.اما بیشتر در شهر بغداد زندگی کرد. وی در میان دانشمندان و مؤرخین بعد از خود به ثقه بودن و مورد اعتماد بودن در نقل روایات شهرت داشت. و به همین خاطر مؤرخین بعد از او بسیار به او ارجاع داده اند. ابن سعد در ۸۴۵ میلادی در سن 62 سالگی در همان بغداد درگذشت و در کنار دروازۀ شام در بغداد به خاک سپرده شد.
ابن سعد، طبقات: 5/357
امام شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، محدث دوران، و مورخ اسلام است. وی در دمشق و مصر و اسکندریه حدیث شنید و علم آموخت و جمعی بسیار از وی علم فرا گرفتند. با وجود آنکه امام ذهبی بر مذهب امام شافعی بود، در عقاید به مذهب امام احمد گرایش داشت و عقیدهٔ سلف را گرامی میداشت. سیَر أعلام النبلاء از کتب مشهوری وی است که این کتاب از منابع مهم اهل سنت در زمینۀ صحابهشناسى، سیرهشناسى و شناخت رجال و طبقات راویان احادیث نبوى به شمار مى رود. این کتاب با نام هاى مختلفى در میان علما شناخته شده است. از جمله آن را «تاریخ النبلاء»، «تاریخ العلماء النبلاء»، «کتاب النبلاء»، «اعیان النبلاء» و «سیر النبلاء» نامیده اند. اما عنوان اصلى کتاب که در نسخه هاى عصر مولف موجود است همان «سِیَر اعلام النبلاء» مى باشد.
سیَر أعلام النبلاء، 3/291.
نام اصلی او “ابوالحسن علی بن ابی الکرم محمد” که در جمادی الاول سال (555 هجری) قمری متولد شد. لقب او “عزالدین” و مشهور به ابن اثیر جزری است. او مورخ ادیب و محدث اهل سنت و جماعت میباشد. تاریخ کامل (الكامل فی التاریخ) مشهورترين كتاب ابن اثير و جامعترين تاريخ عمومى است كه بيشترِ آن درباره تاريخ اسلام است
ابن اثیر، الكامل فی التاریخ: 378/3، دارالكتب العلمیة، 1407 هـ
کوفه یکی از شهرهای کشور عراق است که در ۱۷۰ کیلومتری جنوب بغداد و در ولایت نجف واقع شدهاست.
ذهبی، سیر اعلام النبلا: 299/3، موسسة الرسالة ،1413 هـ.ق
ابن عساکر: تاریخ دمشق، ابن حجر: تهذیب التهذیب 2/301.
بلاذری: انساب الاشراف 3/167
– موسوعۀ عاشورا 59.
– همان منبع.
– حیاة الامام الحسین 3/12/13.
– همان منبع.
ابن سعد: طبقات 5/167
ابن سعد: طبقات 5/167. ابن کثیر: البدایة والنهایة 9/167.
ابن سعد: طبقات 5/371
ابوالفداء، اسماعیل بن كثیر، البدایة والنهایة: 183/8، دار احیاالتراث العربی، 1413 هـ
ا بن كثیر، البدایة والنهایة: 190/8، دار احیاالتراث العربی، 1413 هـ
طبری 5/411 از ابومخنف
بلاذری: انساب الاشراف 3/173
اشاره به این حدیث پیامبر است: ابو سعید خدری روایت کرده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم در فضیلت حسنین رضی الله عنهما فرمود: «الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة». و نیز فرمود: هرکس حرمت اسلام، من و خانوادهام را نگاه دارد دین و دنیایش را حفظ خواهد کرد. المعجم الکبیر: ۳/۱۲۶
عباس محمود عقاد، واقعۀ كربلا، ص: 123، ترجمه: مسعود انصاری، نشر پردیس 1380 هـ.ش
اسماعیل بن كثیر، البدایة والنهایة: 203/8، دار احیاالتراث العربی، 1413 هـ
عباس محمود عقاد، واقعه كربلا، ص:139، ترجمه: مسعود انصاری، نشر پردیس 1380
– طبری 5/453 از ابومخنف، القضاعی: الانباء ب/63.
– طبری 5/453 از ابومخنف.
– طبرانی: المعجم الکبیر 3/117 و در المجمع 9/149 گفته است که رجال آن ثقهاند.
طبرانی: المعجم الکبیر 3/111-112
ابوالفداء اسماعیل بن كثیر، البدایة و النهایة: 206/8، دار إحیا التراث، 1413هـ
مهاتما گاندی (1869 – 1948) رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد.
محمد احمد عاشورا- سید شباب اهل الجنة، ص:20، نشر فلق
[1] سید قطب (۹ ا کتوبر ۱۹۰۶ – ۲۹ اگست ۱۹۶۶) نویسنده و نظریهپرداز مصری بود. وی به دلیل بازنگری در تأثیر برخی از مفاهیم اسلامی بر تحولات اجتماعی و سیاسی میان پژوهشگران اسلام سیاسی، مشهور است. وی به دستور جمال عبدالناصر در سال ۱۹۶۶ میلادی، به اتهام «توطئه برای براندازی رژیم»، اعدام شد. اوگذشته از سخنرانـیها در مجامع عمومی و علمی و نگارش مقالات متعدد، و مقدمه نویسیهای فراوان برکتابهای نـویسندگان و متفکران بزرگ، و سرودن اشعار شورانگیز و سازنده، در حدود ٢٤کتاب ارجدار نوشته است.
منبع:اصلاح
څرګندونه مو لاندې وليکئ